1. همراه با سپیده هفده ربیع، بهار زمین فرا رسید و بنای علم و عدالت و توحید برفراز آمد، فروغ دروغین آتشکدهی آزر گشسب به تاریکی نشست و کنگرههای کاخ کسری فرو ریخت و بتها در تمامی بتخانهها به نشانهی تسلیم سر فرود آوردند. کینههای ریشهدار جاهلی خنجر خونین کینه توزی را بر زمین نهاد و دستان آرزومند انسان، آیات نور و هدایت را به نشانهی بشارت بر کرانههای بیکران هستی نگاشت و روز هجرتش سرآغاز فصل شکوفایی و مدنیت الهی انسان گردید.
در سال هشتم هجرت خانه امن خدا و خلق خدا برای کافران و مشرکان نا امن شد و پایداری چندین سالهی سردمداران شرک در هم شکست و دیری نپایید که اسلام سراسر شبه جزیره را فراگرفت، جهاد و رنج سیزده سالهی پیامبر برای تغییر افق نگاه انسان از خاک تا خدا در کمتر از ده سال به بار نشست و الگویی آسمانی از حاکمیت دین را فرا روی تاریخ و تمدن آیندهی بشری قرار داد.
تربیت یافتگان مکتب او وحی الهی را در محدودهی ایمان به غیب و حیات ابدی نمیدانست و تلاش مینمود نگاه ویژهی دین را در ارتباط با زندگی طبیعی و روزانهی خود لمس نماید، آنگاه که نماز را در صف جماعت میگذارد فرشتگان را از محاسبهی پاداش ناتوان میدید و آنگاه که در مقام خدمت به خلق خدا قرار میگرفت برای هر گامش پاداش صدها حج میاندوخت و هرگاه شبی را فارغ از اندوه مسلمانان صبح میکرد، خود را از شمار آنان بیرون دانسته و بر عاقبت خویش بیمناک میشد.
عصبیت جاهلی و قومی هم زمان با رحلت پیامبر نور و نجابت، برای بازیافتن قدرتی که با ظهور اسلام از دست داده بود، جان گرفت و با روی کار آمدن خلیفهی سوم و به کار بستن توصیهی ابوسفیان، هزارماه با حاکمیت سیاه بنی امیه همهی امیدها را به ناامیدی کشانید و حاکمیت فراگیر عدالت به تاخیر افتاد، حضرت باقر7 میفرمود: قد کان وقّت هذا الامر فی سنه سبعین فلما قتل الحسین اشتّد غضب الله فاخّره الی اربعین و ماه فحدثناکم بذلک فاذعتم و کشفتم قناع السرّ فلم یجعل الله لهذا الامر بعد ذلک وقتاً عندن(1) بنابر این بود که این کار در سال هفتاد هجری واقع شود اما با کشته شدن حضرت سیدالشهدا7 خشم خدا افزون گشت و آن را تا یکصد و چهل به تاخیر انداخت امّا وقتی که ما این سرّ به شما گفتیم و شما نیز از روی آن پرده برداشتید، از آن به بعد خداوند به ما نیز وقت آن را بیان نکرده است.
غیبت امام عصر هشداری هوشمندانه برای بیداری از غفلت و تغافل و فریبکاری و فریب خواری و نیز محافظت و صیانت از دین و دینداران بود ولی افسوس که این حادثهی کمر شکن نیز همچون دو فاجعهی پیشین به جای اینکه مسلمانان را بیدار نماید و چونان منتظران نگران به تکاپو و جنب و جوش وا دارد و آنان را بر محور ولایت الهی متشکل و توانمند نموده، آرام و قرار از چشم و دل دشمن برگیرند و اندوه جانکاه دوری از اسلام ناب را همراه با کینهای مقدس زمینه ساز قیامی همگانی نمایند و کاشانهی پوشالی جاهلیت و ستم را در تمامی چهرهها ویران نمایند، ـ با تحریف محتوا ـ بهانهای برای کرختی و بی خیالی و انتظاری مرگوار گردید و آنان را صدها سال در سکوت و سکون فرو برد تا همچون جهودان دست خدا را ببندند و بر احکام الهی مهر تعطیلی بزنند!
2. کلیسا در غرب به نام دین و دفاع از حاکمیت الهی و پاسداری از ارزشهای فطری در بعد علمی و عملی سمت و سویی بر خلاف فطرت انسانی در پیش گرفت و مبارزه با علم و توجیه ستم ره آورد حاکمیتی بود که به دورغ داعیهی دین داشت. جنگهای صلیبی و آشنایی با مظاهر تمدن اسلامی و سرانجام کشف آمریکا و اوج گیری تب طلا موجب زایش و ظهور فرهنگ و تمدنی نوین در تاریخ بشر شد که بن مایهی آن عصیان و شورش همگانی علیه حاکمیت دینی کلیسا و انکار واقعیت الهی و دینی عالم و آدم بود و نمیدانست که با فراموشی خدا و چشم پوشی از مشاهدهی جمال و جلال بیکران الهی، خود را نیز فراموش میکند و در ظلمات فزایندهی بافتهها و ساختههای علمی و عملی خود متحیر و سرگردان میماند و گرفتار وحشتی روزافزون میگردد: ... نسُو اللهَ فانساهم انفسَهُم...(2) بشر متمدن! نمیدانست که با نفی ولایت حق به بهانهی اصالت انسان و به انگیزهی پذیرش ولایت جمعی بشر ـ مردم سالاری ـ ، سر از سیطرهی سیستم و جمادات و اشیاء در میآورد، او در فرایند پیچیدهی ماشین شیء میشود و این یعنی استبداد مضاعف و ابزار ابزار شدن آدم! انسان مدرن نه تنها از خدا بیگانه شد، بلکه از خود نیز بیگانه شد.
هر که گریزد ز خراجات شاه بارکش غول بیابان شود
در گذشته تاریخ عقلانی بشر خردورزی و خردگرایی گذرگاهی برای مشاهدات عالی فراعقلی بود اما به تدریج خصوصیت بارز خردورزی، نفی و تردید ابعادی از هستی شد که فراتر از افق ادراک حسی و مادی بود. او با چشم پوشیدن از وحی و آسمان جز خود محوری و در جا زدن امیدی نیافرید و به نام خردورزی هواهای نفسانی و شهوات حیوانی را تئوریزه نمود. تئوریسینهای بریده از آسمان برای گریز از عبودیت الهی لیبرالیسم را طراحی نمودند و برای فرار از عذاب وجدان و کوبیدن بر طبل بیعاری و بیتفاوتی به نسبیّت روی آوردند و برای شانه خالی کردن از پذیرش حق و رهایی از رنج استقامت و پایداری صراطهای مستقیم را پیشنهاد نمودند و هنگامی که دین را مانع سلطهگری و فریبکاری و سیاست بازی دیدند به سکولاریسم پناه بردند و در واقع به جای اینکه عقل و اندیشه را هدایتگر خویش قرار داده و با یاری او شهوت و خشم خود را کنترل نمایند آن را اسیر حرص و توجیهگر هوس و تابع شهوت خود نمودند و یک میلیون و سیصد هزار دین و مذهب اینترنتی را برای تخلیهی عقلانی و توجیه پوچیگری و ایجاد زمینهی مساعد غارتگری جعل نمودند.
3. پیروزی انقلاب اسلامی با رهبری و هدایت حضرت امام خمینی(ره) جهان اسلام را بیش از هر رویداد دیگری در قرن حاضر و حتی در قرنهای گذشته تکان داد. تا به آن روز هیچ انقلابی به نام اسلام روی نداده بود و انقلاب اسلامی واژهی تازهای بود که با نام امام خمینی(ره) مفهوم یافت و کشور ایران را که پرچمدار نفوذ غرب در خاور میانه و آسیای شرقی بود به اولین جمهوری انقلابی اسلامی مدرن عالم بدل کرد. به ندرت اتفاق میافتد که یک مرد به تنهایی بتواند مسیر تاریخ را عوض کند، اما این درست همان کاری بود که امام خمینی(ره) از عهدهی آن برآمد. او مردی بزرگ بود که از جهان دیگر آمده بود. چهرهی مصمم و پولادین او هرگز نشانهای از تردید و آشوب داخلی که معمولاً بسیاری از صاحبان قدرت دچار آن میشوند به همراه نداشت، مهمترین خصلت او صداقت و صمیمت بود.(3) او به هرچه میگفت باور داشت و به هرچه باور داشت عمل میکرد. صداقت در اخلاق، صراحت در سیاست و حضور دین در متن زندگی تفسیر تازهای از سیاست بود که توسط او عرضه شد.
حضرت امام خمینی(ره) معتقد بود نهضت مقدس و بینظیر اسلامی ایران نهضتی مکتبی و در مسیر اهداف انبیای الهی قرار دارد و امید داشت تا جرقه و بارقهای الهی برای خیزش جهانی تودههای زیر ستم باشد و به طلوع فجر انقلاب مبارک حضرت بقیهالله ارواحنا لمقدمه الفدا، منتهی گردد.(4) او میفرمود: در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علوّ رتبهی آن است. آنچه که شما، ملت شریف و مجاهد، برای آن به پا خاستید و دنبال میکنید و برای آن جان و مال نثار کرده و میکنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است؛ و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد. و آن مکتب الوهیت به معنی وسیع آن و ایدهی توحید با ابعاد رفیع آن است، که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است... شما ای ملت مجاهد در زیر پرچمی میروید که در سراسر جهان مادی و معنوی در اهتزاز است، بیابید آن را یا نیابید، شما راهی را میروید که تنها راه تمام انبیا: و یکتا راه سعادت مطلق است..(5)
استکبار جهانی که در برابر پیروزی انقلاب اسلامی غافلگیر شده بود از فردای پیروزی تلاش نمود تا آن را درون مرزهای ایران به بند کشد و مستضعفان و آزادیخواهان جهان را از آن جدا نماید و داخل ایران نیز حرکت اسلامی را محدود به شیعیان و بلکه پیروان روحانیت انقلابی نماید اما دیری نپایید که به ناچار اعتراف نمود انقلاب اسلامی زلزلهای ویرانگر برای غرب بود و امواج این انفجار بزرگ رژیمهای وابسته به غرب را در ممالک اسلامی و عربی سخت متزلزل و بیمناک نمود.(6)
سرعت پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری بینظیر حضرت امام قدرتهای استکباری را آشفته و غافلگیر کرد و درک نکردن این حادثهی شگفت یک رسوایی علمی برای جامعه شناسی غرب و مقلدان شرقی آنها بود، زیرا انقلاب اسلامی فراتر از شاخصهای تعریف شدهی آنان بود و با هیچ یک از معیارهای آنان نمیخواند و به ناچار آنان را وادار به اعتراف نمود که انقلاب اسلامی ایران حتی از لحاظ انگیزههای ایجادی منحصر به فرد و کاملاً از سایر انقلابها جدا میباشد.
حرکت در جهت تحقق حکومت جهانی اسلام، تدوین استراتژی واحد برای حرکت جهانی مستضعفین، شناسایی هستههای مقاومت علمی و فرهنگی و سیاسی و نظامی در جهت تحقق حکومت عدل جهانی، سرمایه گذاری برای احیای هویت مسلمانان جهان، دعوت مسلمانان برای پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان و مقابله با فزون طلبی صاحبان پول و قدرت و پیاده کردن اهداف بین المللی در جهان فقر و گرسنگی،(7) بخشی از آرمانهایی است که غرب را کلافه کرده بود و حضرت امام بر آن تاکید داشت.
یکی از نظریه پردازان معاصر غرب میگوید: بزرگترین تحول امروز جهان ظهور پدیدهای جدید یعنی نیرو و قدرتی ماورای دولتهای ملی میباشد... وقتی امام خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کردند، در واقع برای حکومتهای دنیا پیامی تاریخی فرستادند که بسیاری از دریافت و تحلیل آن عاجز ماندند و مضمون واقعی پیام امام چیزی نبود مگر فرا رسیدن عصری جدید از حاکمیت جهانی که غربیها باید آن را با دقت مورد نظر و بررسی قرار دهند.(8)
و سخن آخر: امروز یک عصر و یک دوران جدید به وجود آمده است، دوران جدید را باید دوران امام خمینی نامید... امام خمینی(ره) پیامبر تازهای نبود، اما او از یادآوران بود، از مخاطبان ـ انت مذکّر ـ که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یادآوری کرد... و عصر دیگری از دینداری را آغاز نمود. این عصر تازه را باید عصر امام خمینی، نام نهاد.(9)