انسان از منظر امام خمینی (س)

انسان از منظر امام خمینی (س)
محمد امین شاهجویی
۲۲ بهمن ۱۳۹۳
انسان,

قسمت دوم

در شماره گذشته بحث پیرامون: انسان از منظر امام خمینی سلام اللّه علیه بود. محورهایی که مورد بحث قرار گرفت عبارت بود از: صعوبت انسان شناسی، مناط انسانیّت و سیّالیّت انسان، و اینک ادامه بحث تقدیم شما عزیزان می گردد.

فصل سوم:

مهمترین ویژگی فطری آدمی

1 ـ گرچه انسان دارای گرایش های فطری متعددی چون راحت طلبی،(1) جمال دوستی، علم جویی، قدرت خواهی، میل به جاودانگی(2) و تمایل به حریت و نفوذ اراده(3) و مانند آن است لیکن کثرت موارد یاد شده اعتباری است نه حقیقی؛ زیرا هر کدام از عناوین مذکور، یکی از مظاهر محبت انسان به «کمال مطلق»(4) و نفرت وی از «نقص» است که نه تنها در نهاد و نهان انسانها بلکه در همه موجودات بلا استثناء وجود دارد.(5)

2 ـ متعلّق عشق فعلی انسان، «حقیقت کمال مطلق» است نه توهّم آن.(6) سرّش آن است که هیچ چیز جز دست یافتن به ساحت کمال مطلق، انسان را سیر نمی کند و قلب وی با نیل به هیچ مطلوبی مگر کمال نامحدود نمی آرَمَد، هرچند در اوایل امر، در اثر جهل، گمشده خود را در کمال محدود جستجو و در تشخیص کمال مطلق اشتباه کند.(7)

توضیح آن که هر کس به فطرت خویش رجوع کند، این واقعیت را در می یابد که هرگاه قلب او به مرتبه ای از کمال نائل آید، به مجرد آن که مرتبه بالاتری از آن را بیابد، از اولی منصرف و به مرتبه کامل تر منعطف می گردد.(8) زیرا هر کمال ناقص، محدود به عدم است و فطرت آدمی از عدم تنفر دارد(9) و آنچه در کمالات ناقص، محبوب و مطلوب انسان است، کمال آن است نه نقص آن که مورد انزجار فطرت می باشد.(10)

خلاصه این که قلب انسان در هیچ مرتبه ای از مراتب کمال و هیچ حدی از حدود آن، رحل اقامت نمی افکند بلکه با نیل به هر مرحله مادون، میل به مرحله مافوق پس از علم بدان، افزون تر و آتش عشق و سوز و اشتیاق در وی نسبت بدان افروخته تر می گردد.(11)

بنابراین پاسخ این سوال که:«مطلوب اصلی و محبوب اصیل انسان چیست؟»، به جواب این پرسش باز می گردد که:«طمانینه قلوب آدمیان در وصول به چیست؟». و چون اطمینان دل ها و آرامش جانهای آدمیان و صیانت آن از گزند هر نوع تزلزل، تذبذب و اضطراب، تنها در سایه رسیدن به مقصد «کمال مطلق» که در وی هیچ شائبه نقصان راه نمی یابد و تهدید هیچ تحدیدی را برنمی تابد حاصل می شود،(12) لذا غایت آمال و اعمال انسان نیز چیزی جز باریافتن به ساحت کمال بی نهایت نخواهد بود.

مرحوم آیه اللّه میرزا محمد علی شاه آبادی اصفهانی (قده)(13) را ـ که کثیری از معارف الهی را با استمداد از فطرت و گرایش های آن ثابت می کنند(14) و حضرت امام(س) نیز در مقام اشاره اجمالی به «احکام فطریات»، استفادات خویش را از محضر شریف ایشان بیان می نمایند و ره آورد آن بزرگوار را در این میدان متفرّد می دانند ـ(15) در این زمینه، بیانی راهگشا و دلرباست: «برای بیان اقامه چهره عقل به سمت دین، گوییم: انسان به حسب وجدان و فطرتش، طالب کمال و حسن و جمال است چنان که اگر به کره زمین هم احاطه پیدا کند و به هرچه کمال و جمال در آن است ظفر یابد، باز هم آرام و قرار نمی گیرد و اگر به وجود کمال و جمالی در کرات و افلاک دیگر اطلاع حاصل کند یا حتی وجود آنها را در کرات دیگر محتمل بداند، هر آینه

آرزوی آنها را در دل می پروراند و اگر فرضاً به آن ها دست یابد و احاطه پیدا کند، باز سیر نخواهد شد.»(16) و در این اثناء اگر بشنود که مردانی به عنوان انبیاء می گویند در ماوراء جهان طبیعت، عالمی وجود دارد که کمال آن نشاه با کمال و جمال عالم طبیعت قابل مقایسه نیست، باز هرآینه آن جهان را آرزو می کند هرچند به نبوت و صداقت آنها یقین نداشته باشد و همین طور...

پس از این مراجعه به کتاب ذات و کتیبه فطرت، حقایقی برای ما منکشف می گردد:

اول آنکه: آنچه به عنوان کمال محدود بدان دست یافته ایم، معشوق ما نبوده زیرا اگر آنها معشوق فطرت بودند، هر آینه عاشق در اثر وصول به آنها، «سکونت» می یافت و هرگز از آنها دست نمی کشید. و چون دیدیم که آرامش نیافت و از آن ها تجاوز کرد، معلوم می شود که آنها معشوق فطرت نبوده است.

دوم آنکه: عشق دارای نهایت و پایانی نیست زیرا عاشق از هر صاحب جمال به اجمل و از هر صاحب کمال به اکمل عبور می کند گرچه وجود آن اجمل و اکمل نزد او محتمل باشد نه متیقّن.

سوم آنکه: در فطرت انسان فتوری راه نمی یابد اگر چه برای تحصیل معشوق خویش، مسالک بی شمار و طرق بسیار را بپیماید و خود را در مهلکه های فراوان بیافکند.

اکنون که این مراجعه و مکاشفه را شناختی، پس با مطالعه به فطرت خویش بازگرد و از او بپرس و به او بگو: «ای ذات من و حقیقت من! هر اندازه از کمال به عنوان طعام معنوی و روحانی به تو اطعام کردم و به هر میزان، تو را از شراب جمال سیراب نمودم، باز گرسنه و تشنه ای و سیر و سیراب نگشتی! پس از من چه می خواهی؟» آنگاه به پیامی که با لسان

فطرت و صدای رسا به تو الهام می شود گوش کن که چنین می گوید:«من عاشق کمال خالص بی شائبه نقص و جمال صرف بی شوب قبحم.»(17)

3 ـ هر چند دست تغییر و تبدیل، به دامان والای فطرت و گرایشهای آن نمی رسد(18) و از این رو، نائره عشق به کمال بی پایان در هر عصر و مصر در نهانخانه جان همه انسانها فروزان بوده است(19) لیکن گاهی انسان در اثر غفلت و جهالت، در تشخیص کمال و آن که کمال بی حدّ و عدّ در چیست و کامل مطلق کیست و محبوب و معشوق در کجاست، به اشتباه می افتد،(20) مرغوب اصیل خود را گم می کند و از موجودی که گرایش عالی باطنی وی به سوی اوست روی برمی تابد و به غیر او دل می بندد و سرمی سپارد.

به عنوان نمونه، شاعران و مدیحه سرایان گمان می کنند به مدح فلان امیر قدرتمند یا فقیه دانشمند مشغول اند(21) و حال آن که کاروان همه جانها و قافله تمام دلها به سوی افق دور کمال مطلق در حرکت اند و جز او نجویند و نخواهند جست، و ثناخوان اویند و ثنای دیگری نتوانند گفت، ثنای هر چیز و هر کس، ثنای اوست گرچه ثناگو تا در حجاب است بر این پندار باطل است که ثنای دیگری را می گوید.(22)

اشاره به این مطلب عمیق، علاوه بر آثار منثور، در مآثر منظوم و سروده های نمکین امام راحل(س) نیز به چشم می خورد:

کس را نتوان یافت که جویای تو نیست    جوینده هرچه هست خواهان تو هست(23)

دلها همه صیدهای در بند تو اَند    جوینده توست هر کسی در هر کیش(24)

بگشای نقاب از رخ و بنمای جمالت    تا فاش شود آنچه همه در پی آن اند(25)

غیر ره دوست کی توانی رفتن؟    جز مدحت او کجا توانی گفتن؟

هر مدح و ثنا که می کنی مدح وی است    بیدار شو ای رفیق! تا کی خفتن؟(26)

ذرات وجود، عاشق روی ویند    با فطرت خویشتن ثناجوی ویند

ناخواسته و خواسته دلها همگی    هرجا که نظر کنند در سوی ویند(27)

آن کیست که روی تو به هر کوی ندید؟    آوای تو در هر در و منزل نشنید؟

کو آن که سخن ز هرکه گفت از تو نگفت؟    آن کیست که از می وصالت نچشید؟(28)

***

این شیفتگان که در صراط اند همه    جوینده چشمه حیات اند همه

حق می طلبند و خود ندانند آن را    در آب به دنبال فرات اند همه(29)

***

ما ندانیم که دلبسته اوییم همه    مست و سرگشته آن روی نکوئیم همه

فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم که ما    در پی غمزه او بادیه پوئیم همه

ساکنان در میخانه عشقیم مدام    از ازل مست از آن طرفه سبوئیم همه

هرچه بوئیم زگلزار گلستان وی است    عطر یار است که بوئیده و بوئیم همه

جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود    در غم اوست که در گفت و بگوئیم همه

خود ندانیم که سرگشته و حیران همگی    پی آنیم که خود روی به روئیم همه(30)

بنابراین نه تنها انسانها بلکه همه موجودات، مفطور به فطرت توحیدی اند(31) و چنان که قبلاً گذشت، غایت تمام آمال و افعال انسان یعنی آنچه افراد بشر را به این همه حرکات، سکنات، زحمات و جدّیّات طاقت فرسا در رشته های گوناگون علوم و معارف واداشته، عشق به کمال بی کران است.(32) و هرکس نسبت به هر کاری قیام و اقدام می کند برای آن است که آن را کمال می داند(33) گرچه خود از این امر، غافل یا در تشخیص کمال، دچار خطا باشد؛ بلکه توجه به هر چیز و هر کس از قبیل محبوب های دنیوی و صوری نظیر زن و فرزند و قبیله و عشیره و سران و سلاطین و شاهان و امیران و سپهبدان، یا مطلوب های اخروی و معنوی مانند علما و عرفا و انبیاء و اولیاء، و از این بالاتر حتی توجّه کافران دنیا طلب به اهواء و امیال نفسانی، همگی عین توجه به «واحد کامل مطلق» است؛(34) و در عالم، حرکتی واقع نگردد جز برای او و وصول به آستان او، و قدمی برداشته نشود جز به سوی او، و دیده ای ننگرد جز به روی او، و رهروی ره نپوید جز در کوی او.

4 ـ عشق فعلی بشر به کمال مطلق، از ادله محکم اثبات کمال مطلق است.(35) توضیح آن که عشق فعلی، یک حقیقت ذات اضافه است که بنابر تلازم ناشی از تضایف، تحقق آن بدون تحقق متعلّق و طرف اضافه آن، ممتنع است.(36) پس «کمال مطلق» باید موجود باشد تا آدمی به آن دل بسپارد و عشق انسان بدان به فعلیت برسد، و کمال مطلق نیز جز «موجود مطلق» که تمام دار تحقق، جلوه ای از اوست(37) و آن همان خدای سبحان باشد نخواهد بود؛ چه این که حکیم نامی و عارف نامور مرحوم آقای شاه آبادی (رضوان اللّه تعالی علیه) فرموده اند:

«اکنون که (اولاً) از وجود عشق به کمال مطلق بالفعل در باطن و فطرت خویش آگاه شدی به طوری که همه انسانها در آن یکسان اند، چه پیامبر و چه جانشین او، چه مومن و چه کافر، چه سعادتمند و چه شقاوتمند، و (ثانیاً) دانستی که عشق (فعلی) از صفات اضافی است که معشوق (بالفعل) می خواهد، (بر اساس این دو مقدمه) باید به وجود معشوق فطرت(یعنی کمال مطلق بالفعل) در دار تحقق، حکم کنی(زیرا عشق و عاشق فعلاً موجود و محقق است) چنان که مولای ما (علیه السلام) فرموده است: کور باد(38) چشمی که تو را نبیند، و در جایی دیگر نیز فرموده: تو را به وسیله تو شناختم و تو بودی که مرا به خودت راهنمایی نمودی»(39).

5 ـ از آن جا که بشر، خداخواه و حق طلب آفریده شده است و «فطرت اولیه» وی به نور توحید روشن می باشد،(40) هرگونه توجه به ماسوی اللّه، گرایش «فطرت ثانویه» انسان که محصول اعوجاج و انحراف فطرت اولیه در اثر پیروی شیطان(به عنوان علت بعید) با سوء اختیار خود انسان (به عنوان علت قریب) است محسوب می شود.(41)

از این رو تربیت صحیح که در آموزه های دینی از آن به عنوان «هدایت» تعبیر می شود عبارت از راهنمایی انسان در مسیری و به سوی هدفی است که با اقتضائات فطرت اولی(42) او که ودیعه الهی است سازگار و هماهنگ باشد و موجب شکوفایی نهال فطرت گردد(43) که این رسالت عظیم جز در مکتب وحی خداوند فطرت آفرین ایفاء نخواهد شد(44) لذا امام خمینی(س) می فرمایند: قرآن کریم ما را به مقاصد عالیه ای هدایت می کند که توجّه بدان در باطن ذاتمان هست و خود نمی دانیم(45) چه این که استاد عالیقدرشان (رضوان اللّه تعالی علیهما) پیام آوران الهی را شارحان کتاب ذات انسانها و مفسران صحیفه جان آدمیان دانسته اند.(46)

زیرا کتاب فطرت، فصیح ترین کتب الهی است(47) که اگر سرگشتگان وادی حیرت، بدان رجوع و صحیفه ذات خود را تورّق کنند

مشاهده خواهند کرد که با قلم قدرت الهی در آن چنین مرقوم شده است: «وجهت وجهی للذی فطر السّموات و الارض.» (انعام/80)(48)

گر تو را دیدار او باید برآ بر طور دل    حاجت رفتن چو موسی سوی کوی طور نیست(49)

مرا که جنت دیدار در درون دل است    چه التفات به جنّات و حور عین باشد(50)

مغربی علم تر و خشک زدل بر می خوان    دل کتابی است که او جامع هر خشک و تر است(51)

مرا به هیچ کتابی مکن حواله دگر    که من حقیقت خود را کتاب می بینم(52)

و برای آن که خدای ناخواسته انسان با سوء تدبیر خود، مایه اطفاء نور فطرت اولی خویش نگردد و با دست خویش، موجبات ضلالت خود را فراهم نکند بلکه بکوشد تا ندای آشنای حق طلبی فطرت را شنیده و آن را اجابت کند، امام امت «س» همگان مخصوصاً جوانان را که جدید العهد به ملکوت عالم اند(53) و نفوس آنان چونان آینه صیقلی است که هنوز از فطرت اولیه جدا نشده و همه چیز بر صفحه سیمگون آن قابل ترسیم و تصویر است،(54) به مواظبت نفس و مجاهده با آمال و امیال باطل آن و محاسبه مستمر فراخوانده اند.(55)

امید است خداوند سبحان همه ما را در پرتو تعالیم نورانی قرآن و عترت به بارگاه قرب خویش بپذیرد و علاوه بر لذت جوار، ما را از نعمت جوار خویش محروم نفرماید.

و آخر دعوینا ان الحمد للّه رب العالمین.