دو نقشه برای کوچک کردن اسلام در بین توده های مردم

سخنرانی در جمع خانواده شهدا و بانوان مکتب ولی عصر (توطئه‌های غرب)
۱۲ شهریور ۱۳۵۸/ ۱۱ شوال ۱۳۹۹
روحانیت، هشدارها و توصیه‌ها,
دو نقشه برای کوچک کردن اسلام در بین توده های مردم

اینهایی که به اسلام عقیده داشتند از چه راه این عقیده را پیدا کرده بودند؟ از طریق روحانیت. این اعتقاد را اینها تزریق کرده بودند و باز مطالعاتشان به اینجا رسیده بود که این ملّاها در دهات و قَصَبات و همه جا هستند و هر وقت بخواهند، این مردم را ممکن است که به شورش وادارند. چه بکنند این نشود؟ دو نقشه می‌خواستند پیاده کنند. در زمان رضا شاه پیاده شد، و به طور سختی هم پیاده شد و بعد از آنکه دیدند آن سختیها مشکل است و نمی‌شود، به ترتیب شیطانی، یکی اینکه اسلام را در بین توده‌ها، در بین مردم، کوچکش کردند. قلمهای اجیر آنها و تبلیغات دامنه‌دارشان راجع به اینکه این اسلام مال زمان سابق بوده است! چیزی که مال هزار و چهار صد سال پیش از این است، دیگر حالا- حتی حالا هم اگر شما دیده باشید، گاهی وقتها جرات نمی‌کنند بگویند، اما می‌گویند و لو یک کلمه‌ای را. این یک راه بود که اسلام را اصلًا از نظر مردم بیندازند؛ اسلام کهنه شده است- دیگر حالا وقت عصر نوین است، حالا عصر تجدد است، حالا عصر موشک است، در عصر موشک دیگر اسلام نباید مطرح بشود!

یک راه دیگرش هم، که در عَرْض همین دنبال می‌شد، اینکه روحانیت را از دست مردم بگیرند؛ اینها در باری‌اند. اینها انگلیسی‌اند! خود انگلیسها تزریق می‌کردند، خود انگلیسها به مردم این طور می‌گفتند، که اینها انگلیسی‌اند؛ اینها منحرف‌اند؛ انگلیسی‌اند! خودشان به مردم این طور می‌گفتند. آنهایی که اجیر بودند از طرف آنها به مردم این طور تزریق می‌کردند. خوب، سابق در ده- بیست سال پیش از این، بیست سال پیش از این؛ یا یک قدری بیشتر، انگلیس معروف بود و مطرح بود، بعد امریکا جلو افتاد ... اینها درباری‌اند، اینها انگلیسی‌اند، اینها را گذاشته‌اند برای اینکه مردم را خواب بکنند! دین اصلش تخدیر است، دین مِثْل مخدّرات می‌ماند؛ مردم را خواب می‌کند که آنها ببرند، بچاپند. روحانیت هم عامل انگلیسها هستند! اینها آمده‌اند اینجا مردم را خواب کنند که آنها بچاپند و اینها حرف نزنند. مردم را اینها خواب می‌کنند. آنها اموالشان را می‌برند و خودشان خواب‌اند و مُلتفت نیستند.
این دو نقشه بود که اسلام را از نظر مردم پایین بیندازند و مردم به آن بی‌اعتنا بشوند، و آنها هم که اسلام را ترویج می‌کنند- از آنها هم می‌ترسیدند- آنها را هم منحط کند؛ تا اینکه این دو تا قدرت وقتی که از ملت گرفته شد، دیگر ملت نمی‌تواند کاری انجام بدهد. نه می‌تواند وحدت داشته باشد و نه می‌تواند عمق مسائل را بفهمد.

از آن طرف هم، نویسنده‌هایی که از خودشان هستند یا بدتر از خودشان هستند به این مسائل کمک می‌کردند. یکی از شعراشان در همان عصر- مضمون شعرش را می‌گویم، شعرش هم یادم است- می‌گوید تا «آخوند» و «قَجَر» در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا ببرد!